ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

شما دستِ دعاشین،من چشمِ امید دارم به استجابتش ...

کلمات کلیدی
  • ۰
  • ۰

آخر مجلس،بعدازقرآن برسر،وقتی کنارم خالی شده بود و "ح"جانکم آمد پیشم و سرم را گذاشتم روی شانه ی راستش،وقتی مداح از شب ضربت خوردن امام علی میخواند وریز ریز میلرزیدم ازاشک هایی که می آمد،

یکهو شروع کرد و خواند:برمشامم میرسد،هرلحظه بوی کربلا...

آن جا بود که دلم ریخت...

که سرم راازروی شانه ی "ح"جانکم ور داشتم و بردم نزدیک زانوهایم و یکهو هق هقم درآمد و صورتم خیس شد...

آنجابود که گفتم آقا جان:بردلم ترسم بماندآرزوی کربلا...



یاعلی...

  • ۹۴/۰۴/۱۵
  • یک عدد هِ جیمی...

نظرات (۲)

بلخره یه روزی یه جایی یه جوری
صبر داشته باش 
  • فرزند آدم
  • مطلبتون درباره خودتون خیلی جالبناک بود...........

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">