ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

شما دستِ دعاشین،من چشمِ امید دارم به استجابتش ...

کلمات کلیدی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اونجایی که کلاس هامون تموم میشد، منتظر بودیم با سرویس بریم خونه، همونجایی که کم کم غروب میشد و ما غروب قشنگ بیابون رو میدیدیم؛ دلم لک زده برای او صحنه و اون موقع...

 

من برای دلتنگی نیومده بودم ولی دلم شروع کرده برای لحظه لحظه ش تنگ شدن...

 

 

کارشناسی من زیاد طول کشید به گمونم ولی برای اکثر روزها و لحظه هاش دلم تنگ میشه و این رو خوب میدونم خودم...

 

 

 

یا علی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

نشستم رورشاخ تاک رو گوش میدم، حتی نمیبینمش و دارم گوش میدم.

انگار خسته م ولی میدونم احساس گذراست و باید این حس بگذره. حتی شاید افسردگی پس از PMS نامیدش، شاید.

خوابم میاد، نگرانم; برای فرایند ارائه خدمت این پروژهه شاید، یا حتی برای تحلیل SWOTش.

اینا که یه روز میگذره، میدونم ولی خسته م. دلگیرم و عمیقا دلم گرفته.

عاشقم؟! نه قطعا. حتی توی مود عشق و عاشقی هم نیستم، گمونم حتی وقتی بحث هورمون پیش بیاد.

دارم چرت میگم؟! قطعا...

همه انگار همه جا هستن; توییتر، کانال، اینستا، حتی وبلاگ...

اصلا من چرا دارم توی این وبلاگ مینویسم نه وبلاگ خصوصی خودم؟! یحتمل چون نیاز به خونده شدن دارم...

من حتی یه مدته که یهو نمیرم پیش مامانم که بهش بگم مامان الان فقط دوست دارم بغل شم، بغلم کن.

نیاز دارم دوست داشته بشم این روزها؟! واقعا نمیدونم...

حتی نمیدونم چرا دارم این چرت و پرت ها رو اینجا مینویسم...

تو رورشاخ تاک دارن درباره ایجاد محتوای تاثیرگذار حرف میزنن و من بی محتوا ترین حالت عمرم رو دارم میگذرونم...

هیچ خبری از سبک درست زندگی نیست و حتی نمیدونم هم سن و سالام چجوری زندگی میکنن که خودم رو حداقل با جمعیت بسنجم...

گرممه، جوراب پامه و نمیدونم چرا جورابامو در نمیارم تا یکم خنک شم.

آخرین باری که کربلا بودم، چله زمستون بود و سرمای زیاد عراق خیلی اذیت کننده بود. برای چند دقیقه جوراب هامو در آوردم و خواستم با کف پام سرامیک های نزدیک ضریح رو لمس کنم. سرما تا مغز استخونم میرفت ولی دوست داشتم لمسشون کنم.

حالا دلم همون حس رو میخواد ولی من حتی تو چله تابستون حاضر نیستم جورابامو در بیارم...

من خستم، دلم خستس، چشمام، مغزم و نمیدونم دیگه چی ولی در کل اجتماعی از مجموعه های خسته هستم...

 

از منِ خسته ی حوصله ی تایپ ندار به شما، دعا کنید برای ما...

 

 

 

یا علی...

  • یک عدد هِ جیمی...