ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

شما دستِ دعاشین،من چشمِ امید دارم به استجابتش ...

کلمات کلیدی
با بچه ها مو نمیزنم...
یک جیغ جیغوی به تمام معنا هستم...
میخندم ومیخندانم و اینکه حال آدم های پیشم را خوب کنم ازهدف های زندگیم است...
بایک کلمه یکهومیبینی که دلم شکست وپس ازمدتی وررفتن باروح وروانم پی بردم دل نازکم...
ازسیاست چیزی دستگیرم نمیشود اما یک روز سیاست میخوانم...
شوخی زیادمیکنم،هیچوقت نشده زل بزنم توی چشم کسی و راحت وجدی حرفم رابزنم...
بانوشتن حرف هایم رامنتقل میکنم واین نشان ازآن میدهدکه حرف زدنم خوب نیست...
توی تیکه انداختن،شهرتی هم دارم،بیشترش بی منظور و صرفاجهت شوخیست اما خدانکند با کسی لج کنم...
زودبایکی دوست میشوم...
ازبعضی ها یک روز خبری نداشته باشم دلشوره میگیرم وشروع میکنم به فکر وخیال...
اگریک اپسیلون احساس بکنم که کسی ازدستم دلخورباشد ول نمیکنم تا رضایتش جلب شود...
میگویند مهربانم ومیگویم اگرحتی اندکی مهربانی توی خصلت هایم باشدتاثیرمعنی نامم هست...
سه سال توی بلاگفابا نام "آشنا..."مینوشتم و هنوزهم به بلاگفا ارق دارم...
تلاش میکنم زوداعتمادنکنم اما نمیشود که زود وابسته نشوم...
باشعرزندگی میکنم ودنبال حرف های قشنگ میگردم...
ریا نشده باشد آدم بامعرفتی هستم...
مهندس شدن ازآرزوهایی است که دارمش و ازعشق های همیشگی من است...
نق زیادمیزنم،به غرولند کردن عادت دارم،زوداشکم در میاید...
وقتی ازته دل میخندم اشک هایم سر میخورند و خودم میدانم بغض هایم دارند میترکند...
خلاصه ی همه ی اینها یک عدد هِ جیمی هستم...
یکی که لبخندش را نمیخواهدازلب هایش ببرد و رسالتش را لبخندآوردن برلب بقیه میداند...
 
چند وقتی مرایادکنید...:)
یاعلی...
 
 
 
این ها حرف های حانیه ی تیر 94 بود.
تا اینجا، حانیه ی 28 اسفند 98، فرق ها کرده...