ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

شما دستِ دعاشین،من چشمِ امید دارم به استجابتش ...

کلمات کلیدی
  • ۰
  • ۰

یک وقت هایی به این فکر میکنم همسایه دیوار به دیوار دفترمان (با توجه به پوست پیازی بودن دیوارهای اینجا) به ما میخندد.

آواز خواندنمان رو میشنود، حرف های ریز ریز مان را میشنود.

به چرت و پرت هایمان بلند بلند میخندیم و به این فکر میکنم چقدر به اسکل بودنمان میخندد.

حالا میم.ز که آمده و اینجا مشغول شده، وقتی صبح ها میاید دفترمان و مینشینیم به حرف زدن و چای خوردن، هی حرف های گاهی جدی میزنیم و من مدام به این فکر میکنم این همسایه بغلی دفترمان چقدر دارد به ما میخندد.

میم.ز آنقدر پر انرژی (از لحاظ دایره واژگان انتخاب شده) وارد میشود و صحبت میکند که امروز وقتی داشت میرفت و میگفت روز خوبی داشته باشی، یهو به فکرم آمد که همسایه دیوار به دیوار دفترمان باز دارد به ما میخند. فکر کن، مثلا بگوید اینها چه دل خجسته ای دارند، چقدر خوشحالند یا یک چیز شبیه به این.

شاید هم مثلا بگوید چقدر اینها دارند جوانی میکنند(!!!)، چقدر دنیایشان بچه گانه است و فکر کند مثلا ما خیلی دلمان خوش است.

ولی، فارغ از همه اینها، من خیلی به این فکر میکنم که همسایه دیوار به دیوار دفتر ما، خسته شده است، از بس که صدای ما را میشنود، خندیدن ما را میشنود و کنار آن، گاهی جیغ و داد ما را میشنود.

 

 

یا علی...

  • ۰۰/۰۴/۰۹
  • یک عدد هِ جیمی...

نظرات (۱)

  • آلبرت کبیر
  • سلام

    ینی همسایه‌تون انقد بیکاره :)))

    پاسخ:
    سلام،
    بیکار نیست، چاره ای نداره :))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">