آخر مجلس،بعدازقرآن برسر،وقتی کنارم خالی شده بود و "ح"جانکم آمد پیشم و سرم را گذاشتم روی شانه ی راستش،وقتی مداح از شب ضربت خوردن امام علی میخواند وریز ریز میلرزیدم ازاشک هایی که می آمد،
یکهو شروع کرد و خواند:برمشامم میرسد،هرلحظه بوی کربلا...
آن جا بود که دلم ریخت...
که سرم راازروی شانه ی "ح"جانکم ور داشتم و بردم نزدیک زانوهایم و یکهو هق هقم درآمد و صورتم خیس شد...
آنجابود که گفتم آقا جان:بردلم ترسم بماندآرزوی کربلا...
یاعلی...
- ۹۴/۰۴/۱۵