هناس جانکم...
جان جانانم،
این اولین نامه ایست که توی این خانه برایت مینویسم...
چقدر از آخرین نامه ام میگذردوچقدرچیزهاتغییر کرده اند...
آن روزها یک نوجوان هفده ساله کنکوری بودم وحالا یک جوان هجده ساله ی دانشجو...
"ح"جانکم عروس شده ومن هم دارم مثلا برای تحصیل میروم دیارغربت...
همان شیراز خودمان ولی هرچه باشد دیارغربت است وازمامان وبابادور...
امروزساک ووسایلم رابستیم وجمش کردیم...
به همین زودی...
مامان هم مدام اشک توی چشامانش جمع میشود وگاهی اشکی میریزد...
هناس جانکم دیگروقت نوشتنم تمام شده و بایدمنتظرباشم وببینم کی فرصت میشود تا نامه دوم رابرایت بنویسم ..
تصدقت شوم،مبادا لبخندتراازلبانت پاک کنی که تمام جان منتویهمین لبخندهااست وجانم میرود بی لبخندت...
باید برومو نوید رقعهی دوم را میدهم...
زیر سایه یخداباشی جان جانانم...
یاعلی...
- ۹۴/۰۶/۲۷