ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

شما دستِ دعاشین،من چشمِ امید دارم به استجابتش ...

کلمات کلیدی
  • ۰
  • ۰

یه طرف ایمانم بود،

یه طرف احساسم...

ایمانم می گفت حانیه،تمومش کن،تمومش کن،

احساسم می گفت این اتفاق قشنگ زندگیته،

احساسم می گفت:

صداش...

صداش...

صداش...


تموم شد،ینی تمومش کردم ولی هیچوقت واسم تموم نشده بود،
مخصوصا تو فکرم...


ولی اون شب تموم شد...

مردم و تموم شد...

ولی،بهتر که تموم شد...



دعامون کنید:)

یاعلی...

  • ۹۵/۰۳/۰۶
  • یک عدد هِ جیمی...

نظرات (۳)

  • سعادت سلیمانی
  •  از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار

    کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد . . .

    پاسخ:
    بله
  • کبوتر خاتون
  • :) 

    + از اون ترسناکاش :)))
    پاسخ:
    ینی چی؟؟؟

    هرچه پیش آید ..

    خوش آید ...

    پاسخ:
    شاید...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">