ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

شما دستِ دعاشین،من چشمِ امید دارم به استجابتش ...

کلمات کلیدی
  • ۰
  • ۰

جانِ جانان...:)

پیام داده 31 شهریور جایی قول ندین

عروسیم دعوتین


اگه جور بشه وبرم یکی ازآرزوهای بزرگم برآورده میشه:)



یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

تمام نشو سالِ سخت...

94ودرس خوندناش
94و زیارت عاشوراهاش
94وچتای نصف شباش
94وپیداکردن زینب سادات به عنوان رفیق جون
94وحرفای بی نهایت خوب زینب سادات
94وامتحان نهاییاشواسترساش
94وکنکورش
94وکنکورش
94وکنکورش
94وماه رمضون دوست داشتنیش
94وخریدای عروسی "ح"جانکم
94ومسابقات والیبالاش
94واسترسای انتخاب رشته
94وانتخاب رشتش
94و او
94وچندروز مونده به عروسی "ح"جانکم
94و غروسی "ح" جانکم
94وخواهرعروس شدنم
94وتنهاشدنم
94واومدن جوابای نهایی کنکور
94وخوابگاهی شدنم
94ودانشجوشدنم
94وشیرازش
4ومریضیاش
94ودوریاش
94ودلتنگیاش
4وهم کلاسیاش
94ودعواکردناش
94واتفاقای دانشگاش
94ومیان ترماش
94وتریبون آزادش
94وکلاساش
94وعروس شدن زینب سادات
94وبغضاش
94وخوش گذرونیاش
94.کافه رفتناش
94وایام فاطمیش
94وانتخاباتش
94وگلزارشهدای شیراز
94و اردوی جهادیش
94وسختیاش
94وغصه خوردناش
94وخوبیاش
94وبدیاش
94وسختیاش
94وبزرگ شدناش
94وبزرگ شدناش
94وبزرگ شدناش

94 ِ دوست داشتنی...

سال نوتون مبارک:)


یاعلی...
  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

حالش خیلی بده...

خیلی...

هرچی تلاش می کنم راضی شه بره دکتر،نمیره...

نمیگه چرا نمیره ولی میدونم چرا نمیره...

می ترسه چیزی باشه...

منم میترسم چیزی باشه...

ولی نمیتونم دردکشیدنشو ببینم-___-


بی ربط نوشت:دیشب زینب خانم جون ساعت ده شب زحمت کشیدن و به دنیااومدن:))


یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

#به_وقت_دلتنگی ...

باید بروم جایی،

دست به دعا بردارم...



یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

جینگولیجات:|||

برام نامه بنویسید...

بهم ایمیل بزنید...

اینا راه های ذوق کردنمه:))


پی نوشت:من یه کانال زدم تو تلگرام:)

دلتون خواست بگین لینکشو بهتون بدم:)



یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۱
  • ۰

-:اگرتو زندگیم اشتباهای بزرگی کرده باشم تویکیشونی...توقشنگ ترین اشتباه زندگیم بودی

ازاون اشتباهاکه آدم دلش میخواد دوباره انجام بده

+:هیچ چیزاشتباه نبود...توخودت اشتباهیش کردی...


پی نوشت:خب چهارسال خیلی بود.نبود؟؟؟

-:من

+:الف


یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

رقعه ششم...

میدانی چیست؟

بگذاربدون سلام بروم سراصل مطلب...

آدم ها بعدیک مدت که هی می روند دیگررفتن برایشان بی اهمیت می شود...

دیگر نگران ساکشان نیستند که چه چیزی تویش می گذارند یا قراراست ساکشان سنگین باشد یا سبک...

راستش را می دانی؟؟؟

دیگرحتی نگران ریخت و قیافه ولباس تنشان نیستند

اینکه چه رنگی ست کنند دیگر مهم نیست...

حتی اینکه زیر ابرویشان تمیز باشد یا نه،حتی اصلاح کردن صورتشان هم دیگر مهم نیست

فقط آماده میشوند و میروند که بروند...

گریه های توی بغل هم رانگه میدارند و می روند...

آدم ها که به رفتن عادت کنند وسایلشان را جمع می کنند و میروند...

بدون هیچ صحبتی و هیچ شنفتنی...

هناس جانکم

این را بدان که من عادت کرده ام به رفتن...

یا دل نبند

یا یک کاری کن یادم برود آن رفتن ها و بمانم...

آدم ها اگررفتن را یاد بگیرند،می روند و میروند و اگر دلشان تنگ شود آنقدری فکر میکنند و غصه می خورند که غصه خوردن می شود کارشان...

لا اقل،جان جانانم...

تو رفتن رایاد نگیر...

دلم غصه ات را نمی خواهد...

آمده بودم همین را بگویم،شاید...: )

شبت پر رحمت جان جانان...: )

امضا:حانیه...


یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

الان من قاعدتا باید خواب میبودم و بعدش وسایلمو واسه رفتن به شیراز اماده میکردم

ولی حالا اینحوری نشستم و منتظریم که اگر تا 2 بهترنشدم برم و بستری شم...-___-


حتی خداهم دلش نمیخواد من برم سر کلاس این یارو بشینم...-___-


دعامون کنید...

یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

 و وقتی از شیراز که عاشقش بودی بدت میاد...



یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

دستش تو دستم بود و داشتیممیرفتیم خونه...

+:حانیه،وقتی هندونه ها دربیان یه نی نی به دنیا میاد،اینکه دختر باشه یا پسر معلوم نیست

-:چی؟؟؟اینارو کی بهت گفته؟

+:مامانم

-:جدی میگی؟؟؟؟ارررره؟؟؟مامانت بهت گفته واقعا؟؟؟

+:اره دیگه

.

.

.

عاشقشم...

5ساله بدونش نمیشه زندگی کرد

آقا کوچولوی خونه ی ما:)

داداش شدنت مبارک:)

ا

ازبهترین خبرای زندگیم بود:)


یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...