ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

ازتوبه یک اشاره،ازمابه سردویدن...

حالا که آمده ایی،چترت رابردار،اینجا بجز مهربانی چیزی نمی بارد...

شما دستِ دعاشین،من چشمِ امید دارم به استجابتش ...

کلمات کلیدی
  • ۱
  • ۰

دو روزاست دائم موهایم بافته شده است...

تو بودی که دوست نداشتی موهایم را کوتاه کنم

دوشب است باموهای بافته شده می خوابم،بلکه لااقل توی خوابم بیایی

یکهو یادم میاید که باید زجر چیزی را بکشم که خودم خواستم...تو نخواهی آمد...



یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

وقتی دیدم کارم راه افتاد خیلی خوشحال شدم

آنقدری که تمام امیدم که رفته بود که نه اما نصفش برگشت...

ازهمان وقتی که توی ذهنم بود برویم شاهچراغ شایداینجوری شد...

نمیدانم جه شد ولی هرچه شد الان گوش شیطان ملعون کر،خوبم:)

امیدوارم هیچ وقت هیچ وقت دیگر همچین اتفاقی توی زندگی ام نیفتد...گمانم خدا تاالان فهمیده باشد من جنبه ی این اتفاق هارا ندارم...

پس خدای مهربون

خالق هفت آسمون

من جنبه ی این اتفاقاتو ندارم...

صبرمو زیاد کن:)



یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

-:اگراین زندگی باشه

اگراین سهمم از دنیاست

من از مردن هراسم نیست...:  )


+:یه حسی دارم این روزا

که گاهی باخودم میگم

شایدمردم حواسم نیست...:  )


-:اررره


+:باز میشه این در،صبح میشه این شب

صبرداشته باش


-:اره...بایدانشراح زیاد بخونم

صبرم زیادشه...


-: من

+:مولی 


پی نوشت:میون این اتفاقای بد،تو کم بودی و کارت...


یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

پنج شب است که کارشب هایم شده گریه کردن...

وقتی میایم و سرم رامیگذارم روی بالشت بدون اینکه دست خودم باشد اشک هایم میایند پایین...

پنج روزاست که سرهر حرفی که زده میشود بغض میکنم

پیام دوستانم رامیخوانم اشک هابم میاید...

پنج روزاست یک دل خون است...


*.از ترانه ی رفیق سیناحجازی...

پی نوشت:مولی این روزهایم را دارد خوب میکند باحس وحال پیام های خوبش...


دعامون کنید...

یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

به نام خدا...


طبق قانون نوشته شده توی ذهنم باید به سمعتان برسانم که روند زندگیمان راداریم عوض میکنیم

تمام تلاشمان رابرای منزوی بودن میکنیم و مثل بچه ی ارام و سربه زیر سرهر شوخی ای یک لبخند تحویل میدهیم...

باشد که رستگار شویم...


یاعلی... 

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

داشتم از کیش لذت میبردم...

داشتم اوج خوشحالیم رانشان میدادم...

که یکهو،

همه اش خراب شد...

یکهو توی پنج دقیقه خوشی همه ی ادم هایی که یک ترم تماما از حضورهم لذت میبردندخراب شد...

مامان اینها نمیدانندچرا ولی،

از اصرارم راضی شدند که فردا برویم خانه ومسافرتمان را به اتمام برسانیم...

فردا،خونه...


میشه دعاشم؟!

یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

باران بی تو...

ادم باید دیوونه باشه که موقع درسخوندن پاشه بره ببینه بارون داره میاد بعدش بی هیییچ لباس گرمی پاشه بره زیرش واسه؟!

واون فرد سرماهم خورده باشه؟ :))


پی نوشت:داره بارون میاد:)


یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۱
  • ۰

من و تو خودشان بودیم...

یادت میاید؟!

تمام اتفاقات خوبمان مثل این دوتابود...

برای همین بودکه من ازرابطه این دوتعجبی نداشتم

یاحتی وقت جداییشان ازهم غمم نبود...

من سخت ترش راکشیده ام و خودت خوب میدانی...

همین حالاهم توی سختی نبودنت و دلتنگی ات هستم...ودارم چوب چیزی را میخورم که خودم خواسته بودم...نبودنت...



یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

دل نازک بودم،دل نازک ترشدم...

جوری که یکی میگه بالاچشمت ابروعه به دل میگیرم...

دلخورمیشم

حتی شده،متنفر بشم...


پی نوشت:

خدایا حول حالنا الی احسن الحال

هالیدی مرامیخواند-_-

کامنتارم جواب میدم ان شاالله:)

دعا دعادعا

یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...
  • ۰
  • ۰

به یه مرحله ای اززندگیم رسیدم که از آدما داره بدم میاد...


پی نوشت:وقتی تو یه جوی باشی که داعما استرس داشته باشی،چی آرزو میکنی؟!


***پناه میبرم به خدا،از شر حروف و قلم...


یاعلی...

  • یک عدد هِ جیمی...